شعر برا هییت منتظران مهدی
مادر لباس نوکری برا حسین تنم کرد
رشته ی دار عشقشو از حلقه گردنم کرد
لباس مشکی تنمه
خاک عزا رو سرمه
میخوام به عشق زینبت
به سینه و سر بزنم
بچگیام یادم میاد
تو گوشه ی حسینیه
تو هیئت منتظران
هر آدمی حسینیه
چایی داغ روضه هات
آرامشه وجودمه
دارم بزرگ میشم آق
این سینه ی کبودمه
سینه زدن برای تو تموم آرزوم شده
بچگیام تو هیئت منتظران تموم شده
کاشکی میشد یه بار دیگه عنایتی به ماکنی
تو هییت منتظران نذز ما رو ادا کنی
کاشکی میشد دلامونو ساده و بی ریا کنی
مثل همون بچگیا مارو پر از خدا کنی
کاشکی میشد به مادرت بگی دعامون بکنه
برای نوکریت آق اهل صفامون بکنه
فقط اینو ازت میخوام ازت آقای خوب عاشقا
نگاه مهربونتو سهم دلم کنی آقا
نوکریت آرزومونه راهش اطاعت از ولی ست
بذار بهت بگم آقا جون ما و سید علی